۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۷, چهارشنبه

نرو بالاي کوه شاهينم! نوبت کرکساي شوم شده (شعری از دکتر مهدی موسوی برای شاهین نجفی)


خون تازه نشسته رو لب هام
بغض، پک مي زنه به سيگارت
ناخن و باورم شکسته شده
مثل آوازهاي گيتارت



مي نويسم بدون ِ هر کلمه
روي کاغذ دوباره با خونم
توي مغزم تويي که مي خوني
من سر ِ حرف هام مي مونم



تف به اين زندگي که ما رو کرد
اوّلش قبر و آخرش قبره
خواب ِ بارون ِ تير مي بينه
آسموني که خالي از ابره



توو خيابون و من رژه مي رن
اين سؤالا که بي جواب ترن
نمي تونن منو بخوابونن
قرص هام از خودم خراب ترن



تن نمي دم به حوض و آکواريوم
تا که مي خشکه آخرش برکه
ماهي ِ قصّه هاي نيمه شبم
سرم از درد داره مي ترکه



نرو بالاي کوه شاهينم!
نوبت کرکساي شوم شده
قصّه شون جاي قهرمانا نيست
دوره مون واقعا تموم شده!



حقّ ما اينه آخر قصّه
زير مشت و لگد کبود بشيم
تا خود صبح، درددل بکنيم
توي سيگارهات دود بشيم



من چي ام؟! هيچ ِ تا ابد هيچم!
صفر گنده پس از مميّزها
روح يه شاعرم که پاره شده
بين رؤيا و خطّ قرمزها



خفه مي شم که خوب مي دونم 
تو صدات انعکاس بغض منه 
خفه مي شم که خوب مي دوني
درد در حال بيشتر شدنه



اونور ِ شيشه، شهر، تاريکه
بوي خون مي ده اينور ِ شيشه
من به حرفات باز مطمئنم:
همه چي واقعا عوض مي شه!



بغلم کن از اينهمه کابوس
بغلم کن برادر خوبم
مثل يه قهرمان بازنده
مشت هامو به باد مي کوبم



نرو بالاي کوه شاهينم! 
نوبت کرکساي شوم شده 
قصّه شون جاي قهرمانا نيست
دوره مون واقعا تموم شده!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر