۱۳۹۱ مرداد ۲۸, شنبه

زمستان-اخوان ثالث(در سوگ کودتای سیاه ۲۸ مرداد)



سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت 
  
سرها در گريبان است 
      کسي سر بر نيارد کرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را


نگه جز پيش پا را ديد ، نتواند 
   که ره تاريک و لغزان است 
وگر دست محبت سوي کسي يازي 
  به کراه آورد دست از بغل بيرون 
    که سرما سخت سوزان است


نفس ، کز گرمگاه سينه مي ايد برون ، ابري شود تاريک 
  چو ديدار ايستد در پيش چشمانت 
     نفس کاين است ، پس ديگر چه داري چشم 
        ز چشم دوستان دور يا نزديک ؟


مسيحاي جوانمرد من ! اي ترساي پير پيرهن چرکين 
  هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... اي 
     دمت گرم و سرت خوش باد 
        سلامم را تو پاسخ گوي ، در بگشاي


منم من ، ميهمان هر شبت ، لولي وش مغموم 
   منم من ، سنگ تيپاخورده ي رنجور 
      منم ، دشنام پس آفرينش ، نغمه ي ناجور 
         نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بيرنگ بيرنگم 
            بيا بگشاي در ، بگشاي ، دلتنگم


حريفا ! ميزبانا ! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج مي لرزد 
   تگرگي نيست ، مرگي نيست 
      صدايي گر شنيدي ، صحبت سرما و دندان است


من امشب آمدستم وام بگزارم
   حسابت را کنار جام بگذارم 
      چه مي گويي که بيگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
          فريبت مي دهد ، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست 
              حريفا ! گوش سرما برده است اين ، يادگار سيلي سرد زمستان است


و قنديل سپهر تنگ ميدان ، مرده يا زنده 
  به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود ، پنهان است 
     حريفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز يکسان است


سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت 
   هوا دلگير ، درها بسته ، سرها در گريبان ، دستها پنهان 
      نفسها ابر ، دلها خسته و غمگين 
         درختان اسکلتهاي بلور آجين 
            زمين دلمرده ، سقف آسمان کوتاه 
               غبار آلوده مهر و ماه 
                  زمستان است


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر