۱۳۹۰ خرداد ۲۰, جمعه

نامه ی طوفانی حسین زمان خطاب به علما و روحانیون:؛دیگر باورتان ندارم؛

روی صحبتم با جمع کثیری از شماست که خود را از علمای دین میدانید و به تعبیر خودتان لباس پیامبر به تن دارید .دیگر باورتان ندارم. شک دارم . به صحت حرف هایتان و به کردارتان شک دارم . امروز می فهمم که چه دکانی باز کرده بودید و در تمامی این سالها چگونه با صداقت و سادگی من و امثال من بازی کرده اید .هر روز که گذشت بیشتر شناختمتان . هر روز که گذشت بیشتر از شما فاصله گرفتم . یک عمر پای منبرتان نشستم و برایم از جوانمردی و ایمان و صداقت و راستگویی گفتید ...وای بر من که چقدر ساده بودم و خوش باور . امروز که از بالای منبر ها به پشت میز ریاست و حکمرانی آمده اید ، امروز که جنس عبا و عمامه تان نیز از بهترین پارچه ها و مرکبتان از ماشین های آخرین مدل اروپایی است ، امروز که خود را و مردم را فراموش کرده اید و بنده قدرت شده اید چهره واقعی تان را دیگر من خوش باور ساده لوح نیزبخوبی میبینم ....این همه ظلم وستم بر مردم وارد شده است . این همه انسان بی گناه به حبس رفته اند و خانواده هایشان در حسرت یک ملاقات میسوزند و می سازند . شکنجه و قتل در زندان حد اقل در ماجرای کهریزک برای شما نیز به اثبات رسیده . جنازه مسلمان را حرمت نگاه نمیدارند و به دختری مؤمنه در زیر تابوت پدر پرخاش میکنند و ستم روا میدارند تا به مرگش ختم میشود . این همه دروغ و تهمت از مسئولین  از مسئولین نظام را میشنوید و شاهد هستید چگونه با آبروی اسلام بازی میکنند  . این همه را میبینید و میشنوید و دم نمیزنید ولی آنگاه که یک نفر از هم لباسی هایتان را مورد ضرب و جرح قرار میدهند که البته این کار بسیار نکوهیده و ناپسند و غیر انسانی است ، فریادتان از مساجد و حوزه های علمیه بلند میشود که اسلام در خطر است ؟ چرا خون برخی از نظر شما رنگین تر از دیگران است ؟ ندا مظلوم نبود ؟ سهراب مظلوم نبود؟ چگونه میخواهید باور کنم عدالتتان را ؟ من شما را عادل نمیدانم .  من به اسلام شما کافرم ، به خدای شما ایمان ندارم من رو به قبله شما نماز نمیخوانم و گرد کعبه شما طواف نمیکنم . 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر